کد خبر: ۱۲۳۱۷
۲۸ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۰۰
محله‌ کلاته‌برفی با پیگیری‌های بی‌بی‌ معصومه چهارطاقی آباد شد

محله‌ کلاته‌برفی با پیگیری‌های بی‌بی‌ معصومه چهارطاقی آباد شد

بی‌بی‌معصومه چهارطاقی با پیگیری‌هایش برق را به محله کلاته برفی آورد، مدرسه را راه انداخت و تعداد زیادی درخت توت کاشت.

برای بی‌بی‌معصومه، دنیا در کلاته‌برفی خلاصه می‌شود. جایی‌که شناسنامه‌اش به نام آن مهر خورده و تا دست چپ و راستش را شناخته، خودش را در زمین‌های کشاورزی آن پیدا کرده‌است.

بی‌بی دختر یکی از سی‌کشاورز کلاته‌برفی بود که کار اصلی‌اش مثل همه اعضای خانواده و به خصوص پدرش، مرحوم سید عباس، کاشت و برداشت پنبه، گل‌محمدی، خیار، ماش، گندم، چغندر و جو زمین‌های اربابی بود؛ روز‌هایی که تا چشم کار می‌کرد، کلاته‌برفی را زمین‌های سبز زراعی پوشانده بود که قوتشان بندِ آب قنات شاندیز بود.

حالا خانه بی‌بی‌معصومه چهارطاقی در کلاته‌برفی درست در جایی قرار دارد که روزگاری زمین کشاورزی‌شان بود و بذر در آن می‌پاشید؛ خانه‌ای با حیاطی سرسبز که بی‌بی در سایه درخت توتش می‌نشیند و خاطرات حیات هشتاد‌و‌پنج‌ساله‌اش در این محدوده را نقل می‌کند.

مرحوم پدرم، سیدعباس، اهل شیراز بود و، چون مادرش نمی‌خواست پسرانش سرباز رضاشاه شوند، پناهنده امام‌رضا (ع) شدند و به کلاته‌برفی آمدند. آن زمان زمین‌های اینجا متعلق‌به امین‌التجار بود. مرحوم استکانی آنها را خرید و بعد از آن هم آقای سیدی با معاوضه حمامش در خیابان راهنمایی صاحب آن شد. ما همه کشاورز این ارباب‌ها بودیم.

 

محله‌ کلاته‌برفی با پیگیری‌های بی‌بی‌ معصومه چهارطاقی آباد شد

دوازده سیزده‌ساله بودم که مرحوم استکانی زمینی را برای ساخت مسجد بخشید. همه اهالی کمک کردند و اولین مسجد ساخته شد. چوب‌هایش را مرحوم همسرم، سیدعلی چهارطاقی، با گاری از شهر آورد. هر‌روز یکی از زنان ناهار کارگران را می‌داد و وقتی نوبت من می‌شد، برایشان آبگوشت بار می‌گذاشتم.

 

محله‌ کلاته‌برفی با پیگیری‌های بی‌بی‌ معصومه چهارطاقی آباد شد

اولین‌بار اوایل دهه ۵۰ اینجا مدرسه راه افتاد. آن‌قدر به آموزش‌و‌پرورش رفتم و آمدم تا اینکه خانم حوا سلاطینی را به‌عنوان معلم اینجا فرستادند؛ ساختمانی برای مدرسه نبود و به مدت دوسال یکی از اتاق‌های خانه‌ام را خالی کردم که بچه‌ها در آن درس می‌خواندند.

 

محله‌ کلاته‌برفی با پیگیری‌های بی‌بی‌ معصومه چهارطاقی آباد شد

سال ۱۳۵۹ برق نداشتیم. چند جعبه شربت خراب گیر آوردم و با خودم به جهاد بردم و به مسئولان گفتم داروهایمان خراب شده است؛ مردم برق می‌خواهند. بالاخره سال ۱۳۶۰ برق کشیده شد و چهار تا از چراغ توری و چراغ نفتی‌هایم را به جبهه هدیه دادم.

 

محله‌ کلاته‌برفی با پیگیری‌های بی‌بی‌ معصومه چهارطاقی آباد شد

قدیم دور قلعه کلاته‌برفی را دیوار کوتاهی کشیده بودند که رفت‌و‌آمد به آن از درِ بزرگ چوبی مقابل زمین‌های کشاورزی‌مان بود. این در که همه می‌گفتیم کم از خیبر ندارد، درست روبه‌روی کوچه مقابل مسجد‌الزهرا (س) بود. ما هم نفهمیدیم در دهه ۵۰ چه کسی شبانه در به آن بزرگی را درآورد و برد!

 

محله‌ کلاته‌برفی با پیگیری‌های بی‌بی‌ معصومه چهارطاقی آباد شد

خانه‌ها روی زمین‌های زراعی ساخته شد و کوچه‌ها بی‌درخت ماند. بیست‌سال قبل ۲۵ نهال توت گرفتم و از سر کوچه تا مسجد کاشتم. هر‌روز وقت رفت‌وآمد بچه‌مدرسه‌ای‌ها مثل نگهبان وسط کوچه می‌ایستادم تا شاخ و برگش را نشکنند. حالا آن درختان بزرگ شده‌اند و توت آنها کام مردم را شیرین می‌کند.

 

* این گزارش چهارشنبه ۲۸ خردادماه ۱۴۰۴ در شماره ۵۹۷ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44